ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 |
8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 |
15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 |
22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 |
29 | 30 | 31 |
چند روز پیش که روی زمین نبودم...
روی زمین از خاک پاک بود.
باران می آمد.
زمین پر از سبزه و گل بود.
و هوا عطرآگین..وای که چه عطری داشتند.
من زیر باران بهار، بر فراز ابرهای روشن در زیر نور و رنگ، سبک بال پرواز می کردم.
فرشته هایی دیدم، روی زمین باران را به آسمانها هدیه می دادند.
آن روز آرزویم نشستن روی زمین خاکی در کنار آنها بود!
و کنارشان ماندم
و ما سیمرغ عشق شدیم در هستی مان.
خدایا شکر
و دوباره من برگشتم...
شهر در سکوت فرو رفته
دلها آرام گرفته
نماز بر پاست
هیاهوی سکوت نماز، شهر را روشن می کند.
بی قراری دلها در آغوش آسمان پهناور
تپشی ستاره وار از مهربانی هاست
افطار قبلهای ناآرام را اینگونه تماشا می کند.
آرامش بخش هستی...خداااا
روزی به اونجا رسیدم که نوشتم و گفتم و خواندم که رسالت من این است:
«نگذارم پرنده ها پرواز را فراموش کنند.»
خدا را شکر در راهم.
ادامه مطلب ...